فارسی English العربی
3- در صفحه 337 گفتار عمر در ایام خلافتش را متعرض شدیم که گوید: سه خصلت علی بن ابی طالب را داده شد که اگر یکی از آنها را بمن می دادند بیشتر از اشتران سرخ موی، دوست می داشتم.. تا آخر، و مانند آن سخن عبد الله بن عمر در حدیث صحیحش که آن را در صفحه 336 نقل کردیم، چنانکه ملاحظه می کنید آن دو نفر، این فضائل سه گانه را از مختصات امیر المومنین میدانند که جز او کسی از آنها بهره ای ندارد، مخصوصا ابن عمر که در آغاز حدیثش اظهار نظر می کند بهترین مردم بعد از پیغمبر خدا، ابوبکر، و سپس پدرش می باشد ولی با این حال ابوبکر را شریک امیر المومنین در حدیث باب و خوخه هیچکدام نمی داند.
هر گاه حدیث ابی بکر، کمترین زمینه صحت، در عصر صحابه که مورد خطاب صاحب رسالت " ص "، و شنونده گفتارش بودند، می داشت، چنین روشی در سخن گفتن از آن دو، دیده نمی شد.
گذشته از این ها، این جمله اگر هم از پیامبر " ص " صادر شده باشد در ایام بیماریش از او صادر شده و فرقی بین این حدیث و حدیث کتف و دوات که در صحاح و مسانید روایت شده نیست، ولی ابن تیمیه اولی را نمی پذیرد و دوم را قبول دارد چرا او بپاره ای از احادیث، ایمان آورده، می پذیرد و پاره ای دیگر را رد کرده، بدان کفر می ورزد.
تازه، چه تفاوت فاحشی بین حدیث " کتف و دوات "، و بین حدیث گشودن خوخه " دریچه " ابی بکر ملاحظه می شود. حدیث اولی بالاتفاق روز پنجشنبه واقع شده، که ابن عباس گوید: روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه ای " یوم الخمیس و ما یوم الخمیس " و آن حدیث بر احدی پوشیده نیست، با این حال بخود اجازه دادند در باره آن خدشه و ایراد کنند " در حالیکه پیامبر " ص " آنان را مورد خطاب قرار داده می گفت: نزد من شایسته نیست اختلاف و نزاع ابراز کنید، مرا رها کنید، من در وضعی هستم که حالت من، بهتر از چیزی است که مرا بدان فرا میخوانید، و در همان روز دستور داد: مشرکان را از جزیره العرب بیرون کنید، هیئت های نمایندگی را مانند سابق پذیرائی کنید، " درباره این مطالب ایراد، حدیث کتف و دوات را نگرفتند ".
اما حدیث بستن خوخات " دریچه ها "- در لمعات گوید، هیچکونه تعارضی بین حدیث سد ابواب و گشودن باب علی، و حدیث ابی بکر نیست، زیرا امر به بستن درها مربوط به اول هنگام بنای مسجد است و دستور بستن خوخات " دریچه ها " مگر دریچه ابی بکر، در آخر کار، در بیماری پیغمبر " ص " صادر شده
که تنها سه روز یا کمتر بعمر پیغمبر " ص " باقی نمانده بود. عینی در عمده القاری 7ر592 گوید: حدیث بستن درها در آخر زندگی پیغمبر، همان وقتی که دستور داد کسی جز ابا بکر بر آنان امامت نکند، صادر شده است.وفات پیغمبر خدا " ص " به اتفاق همه مورخان روز دوشنبه واقع شده بنابراین حدیث خوخه باید روز جمعه یا شنبه وقع شده باشد، طبعا بیماری پیامبر " ص " هم روز بروز شدت می گرفته، حال می پرسیم: چرا حدیث خوخه را بخشی از عوارض حدیث کتف و دوات، هم نصیبش نگردید، و سخنانی که در آن حدیث از طرف بعض مقدسین گفته شد، اینجا رعایت نگردید؟
من می دانم چرا، منجم هم میداند، حتی آدم غافل هم می فهمد و از همه بیشتر ابن عباس خوب می دانست که گفت: مصیبت مسلمانان، همه مصائبشان از وقتی شروع شد که میان رسول خدا " ص " و نوشتن نامه ای که جلو اختلاف و لغزش های امت را بگیرد، حائل شدند.
یکی دیگر از چیزهائی که ابن تیمیه در این حدیث تکذیب کرد، گفتار رسول خدا " ص " است:
انت ولی کل مومن بعدی:
" تو بعد از من صاحب اختیار هر مومنی خواهی بود "، وی گوید: به اتفاق حدیث شناسان این حدیث مجعول است.
پاسخ- حق مطلب این بود آن مرد بگوید: به اتفاق حدیث شناسان، این حدیث صحیح است، ولی خوشش آمد در صحتش خدشه کند و چنانکه عادت اوست آنرا به رویه باطلش مشوب سازد. آیا او گمان می کند کسانی از پیشوایان فن حدیث که آن را روایت کرده اند از حدیث شناسان محسوب نمی شوند؟
با اینکه در بین آنها احمد بن حنبل امام مذهبش وجود داردکه حدیث را به اسناد صحیح با رجالی که همه آنها مورد وثوقند، روایت کرده، گوید:
عبد الرزاق ما را حدیث کرده از جعفر بن سلیمان که او مارا حدیث کرد از یزید الرشک از مطرف بن عبد الله از عمران بن حصین، گوید:
گروهی را پیغمبر خدا به جنگ فرستاد و علی بن ابی طالب را بر آنها فرمانده ساخت، او در سفر کاری کرد که چهار نفر از اصحاب پیغمبر " ص " با یکدیگر هم پیمان شدند کار علی را نزد پیغمبر خدا " ص " گزارش کنند عمران گوید: و هر وقت ما از سفر فرا می رسیدیم آغاز برسول خدا نموده سلامش میکردیم. در این سفر وقتی بر او وارد شدیم مردی از همراهان ما، برخاست و گفت: یا رسول الله در این سفر علی چنین و چنان کرد. پیغمبر از او روی گردانید سپس دومی برخاست گفت: یا رسول الله علی چنین و چنان کرد، پیغمبر از او روی برگردانید سپس سومی برخاست و او نیز گفت یا رسول الله علی چنین و چنان کرد، آنگاه چهارمی برخاست و گفت یا رسول الله علی چنین و چنان کرد، گوید آنگاه پیامبر خدا رو به چهارمی کرد و در حالیکه رنگ چهره اش دگرگون شده بود. گفت دست از علی بردارید، دست از علی بردارید، دست از علی بردارید علی از من است و من از او. و او بعد از من صاحب اختیار هر مومنی است. و هو ولی کل مومن بعدی.
این حدیث را حافظ ابو یعلی موصلی از عبد الله بن عمر قواریری و حسن بن عمر حمری و معلی بن مهدی، همه از جعفر بن سلیمان روایت کرده اند. و ابن ابی شیبه و ابن جریر طبری آنرا نقل، و به صحتش اعتراف کرده است. و نیز ابو نعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء 6ر296 محب الدین طبری در ریاض النضره 2ر171، بغوی در مصابیح 2ر275 بدون ذکر صدر روایت. ابن کثیر در تاریخش 7ر344، سیوطی، متقی در کنز العمال 6ر300 و 154 با اعتراف به صحتش و بدخشی در نزل الابرار 22 این حدیث را روایت کرده اند. صورت دیگر:
از علی چه میخواهید؟ از علی چه میخواهید؟ از علی چه میخواهید؟ علی از من است و من از او، و او صاحب اختیار هر مومنی بعد از من است. و هو ولی کل مومن بعدی.
حدیث را به این تعبیر ترمذی در جامعش 2ر222 به اسنادی که تمام رجالش صحیح و مورد وثوقند نقل مرده، همچنین نسائی در خصائص 23، حاکم نیشابوری در مستدرک 3ر111 با اعتراف به صحتش، و بدان ذهبی هم اقرار کرده، ابو حاتم سجستانی، محب الدین در ریاض 2ر71، ابن حجر در اصابه 2ر509 آنرا روایت کرده و ابن حجر افزوده است، اسناد نیرومندی است، و نیز سیوطی بر طبق ترتیبش 6ر152، و بدخشی در نزل الابرار 22 حدیث را نقل کرده اند.
سند دیگر
ابو داود طیالسی از شبعه از ابی بلج از عمرو بن میمون از ابن عباس روایت کرده: رسول خدا " ص " به علی گفت: انت ولی کل مومن بعدی تو پس از من سرپرست هر مومنی. تاریخ ابن کثیر 7ر345 و اسناد چنانکه مکرر یاد شده صحیح، و همه رجالش موثق اند.
اگر این حافظان و بزرگان، از حدیث شناسان بیرونند، پس با اسلام ابن تیمیه باید تودیع کرد، و اگر داخل در اتفاق کنان نیستند پس خاک بر سر معرفتش به حدیث، و اگر وقتی چنین گفته نمی دانسته اینان حدیث را روایت کرده اند، پس آفرین بر اطلاع وسیع او در علم حدیث، و اگر هیچکدام از این ها نبوده است، پس آفرین بر راستی و امانت داریش نسبت به امانتهای نبوت. این بود گوشه ناچیزی از بافته های ابن تیمیه اگر بخواهیم همه آنچه در منهاج بدعتش " بجای سنتش " از گمراهیها دروغها، زور گوئیها و نسبتهای ناروایش آورده بشماریم باید تمام مجلداتش را استنساخ کنیم و چهار مجلد دیگر در ردش بنویسیم.
من بیانی که بتواند حقیقت این مرد را نشان دهد و او را بجامعه علمی معرفی کند، پیدا نکردم تنها به کلامی از حافظ ابن حجر درکتابش الفتاوی الحدیثیه 86، اکتفا می کنم. او گوید:
ابن تیمیه بنده ای است که خدا او را ترک گفته، و گمراهش، کورش، و کرش ساخته و ذلیلش کرده است ائمه اهل سنت که بیان فساد احوال، و کذب اقوالش را نموده اند به ترتیبی که ذکر شد او را معرفی کرده اند. کسی که بخواهد از اقوالشان با خبر شود باید کلام امام و مجتهدی که امامت، جلالت شان و مرتبه اجتهادش، مورد اتفاق همگان است یعنی ابو الحسن سبکی و کلام فرزندش تاج، و کلام شیخ الامام عز بن جماعه و کلام معاصرانشان و دیگر علمای از شافعیان، مالکیان و حنفیان را درباره او مطالعه کند تا بداند او اعتراضاتش را بر صوفیان متاخر محدود نکرده، بلکه حتی بر مثل عمر بن الخطاب و علی بن ابی طالب " رضی الله عنهما "، اعتراض نموده است.
حاصل اینکه: برای سخنان او وزنی نیست.
عقیده عموم بر آنست که او اهل بدعت است، گمراه و گمراه کننده و غالی است خدای با عدلش با او رفتار کند و ما را از طریقه و عقیده و کارهایش در امان دارد، آمین.
" تا آنجا که گوید " او قائل به جهت " برای خدا " است و در اثباتش یک جلد کتاب نوشته است، لازمه این مذهب، عقیده به جسمیت و محاذات و استقرار خدا است. بلی، شاید او در بعض اوقات به این لوازم تصریح کرده باشد که نسبتش را به او داده اند مخصوصا یکی از کسانیکه باو این نسبت ها را داده، از ائمه اسلام و کسانیست که بزرگواری، پیشوائی و دیانتش مورد اتفاق است، و موثق، دادگر، مرضی الاخلاق، محقق، مو شکاف است. چیزی جز از روی دقت و تحقیق با کمال احتیاط و مراقبت نمیگوید، مخصوصا اگر بمسلمانی بخواهد نسبتی دهد که مقتضی کفر ارتداد، و ضلالتش باشد و یا او را مهدور الدم کند... تا آخر.
" وای بر هر مفتری گنهکار که آیات خدا را چون بر او خوانده شود می شنود آنگاه مثل کسی که نشنیده است، مصرانه تکبر می ورزد. شما پیامبر او را به شکنجه ای دردناک، مژده دهید