فارسی English العربی
حافظ دار قطنی و حافظ ابن عساکر نقل کرده اند که دو مرد آمدند نزد عمر بن خطاب و از طلاق برده و کنیز پرسیدند پس برخاست با آنها آمد تا رسید به جمعیتی در مسجد که در میان آنها مردی بود" اصلع" که جلوی سرش مو نداشت پس گفت ای اصلع چه میگوئی در طلاق کنیز پس سرش را بلند کرد بسوی او سپس اشاره کرد باو بانگشت سبابه" شهادت"و انگشت میانه، پس عمر بانها گفت: دو طلاق، پس یکی از آنها گفت" سبحان الله" ما آمدیم نزد تو و حال آنکه تو رهبر مسلمین هستی پس با ما آمدی تا ایستادی بر این مرد و از او پرسیدی و راضی شدی از او که اشاره بسوی تو کند.
رجوع بجزء دوم ص 299 از این کتاب ما" الغدیر" نما